بر بال خدای قدرت
مطلب جالبی که بد ندیدم اینجا بازنشرش کنم:
موقعیت افراد و نزدیکی آنها به قدرت چه اثری در رفتار آنها و دیگران دارد؟
یکی از جنجالیترین و خطرناکترین آزمایشهای روانشناسی در سال ۱۹۷۱ به سرپرستی دکتر زیمباردو در دانشگاه استنفورد انجام شد. دکتر زیمباردو و همکارانش طی یک اطلاعیه ۲۴ نفر انسان سالم و بدون هیچ سابقه روانی یا سوء سابقه را به کمک آگهی استخدام کردند، به آنها قول دستمزد خوبی دادند و از آنها تعهد گرفتند تا در یک آزمایش روانی شرکت کنند.
با قرعهکشی ۱۲ نفر آنها زندانی و ۱۲ نفر دیگر زندانبان شدند. مقرر شد زندانیان در زندانی که زیرزمین دانشگاه استنفورد بود به مدت ۶ روز مراقب زندانیان باشند. آنها حق نداشتند زندانیان را کتک بزنند اما باید آنها را کنترل میکردند. در واقع سیستمی طراحی شده بود تا قوانین، عدهای را حاکم عده دیگر کند.
زیمباردو که خودش سرپرستی زندان را به عهده داشت به زندانبانان گفت:«میتوانید در زندانیها احساس ترس ایجاد کنید، این احساس را در آنها به وجود آورید که زندگی آنها کاملاً تحت کنترل سیستم، شما، و من است. باید بدانند که هیچگونه حریم شخصی ندارند. به طور کلّی کار ما باید به یک حس ناتوانی، درماندگی، و بیقدرتی در آنها منجر شود. یعنی، در این موقعیت، همهٔ قدرت دست ماست و آنها هیچ قدرتی در اختیار ندارند.»
قبل از شروع آزمایش همه ۲۴ نفر معتقد بودند که در این شش روز بدون هیچ مشکل خاصی از آزمایش ساده در یک محیط بیدردسر و متمدن لذت خواهند برد.
• روز اول اتفاق خاصی نیافتاد.
• روز دوم درگیری مختصری روی داد. عدهای از زندانیان که به رفتار طرف مقابل اعتراض داشتند از اتاقشان بیرون نیامدند. زندانبانان با کپسول آتش نشانی درب اتاق را شکستند و بدون به مجوز به زندانیان حمله کردند. یکی از زندانیان به قدری تحت فشار روانی قرار گرفت که نزدیک به جنون بود. او همان روز مرخص شد.
• از روز سوم حالتهای خاص روانی رنگ بیشتری گرفت. زندانبانها خیلی زود یاد گرفتند که چطور بدون تنبیه بدنی و شکستن مقررات موجود، زیردستان را شکنجه کنند. به صورت گفتاری زندانیان را تحقیر میکردند، اجازه رفتن به توالت نمیدادند، اجازه تخیله سطل زباله که گاهی با ادرار و مدفوع هم پر شده بود ندادند، برخی از زندانیان مجبور شدند با دست خالی توالت بشورند، ساعتها برهنه نگه داشته شدند، تشکها گرفته شد و گاه مجبور بودند روی کف سیمانی بخوابند. تعدادی را در کمد حبس کردند و از دیگران خواستند که پتوهایشان را تحویل دهند تا دیگران آزاد شوند، اکثر زندانیان نپذیرفتند و این باعث دو دستگی زندانیان شد.
زندانبانان به شدت روحیه سادیسمی یافتند و از اینکه فقط ۶ روز فرصت شکنجه و حکومت دارند اظهار نارضایتی کردند. از طرف دیگر حتی وقتی به زندانیان گفته شد که میتوانند از حقوق صرفنظر کنند و از آزمایش خارج شوند به بردگی و زندانی بودن ادامه دادند. به گفته زیمباردو «آنها برای ماندن هیچ دلیلی نداشتند، با این حال ادامه دادند زیرا هویتی به نام «هویت زندانی» را درونی سازی کرده بودند. آنها خودشان را زندانی میپنداشتند.»
• آزمایش پیش از زمان معمول به علت تخریب روانی شدید طرفین متوقف شد.
آزمایش زندان استنفورد، نمایشی است از قدرت خارق العادهٔ موقعیتِ افراد نسبت به هم. شرکت کنندگان، به طور شانسی در نقش زندانی یا زندانبان قرار داده شدند، بنابراین هیچ چیزی در شخصیت یا بیوگرافی آنها وجود نداشت که بتواند رفتار آنها را توضیح دهد. با این که آنهایی که نقش نگهبان و زندانی را ایفا میکردند آزاد بودند تا هر طور که دلشان میخواهد رفتار کنند، تعاملات میان قشر حاکم و زیردستان به شدت منفی، خصمانه، و انسانیت زدا بود. این موضوع، به طرز اعجاب آوری، شبیه به همان چیزی است که در زندگی واقعی میبینیم.
این یافتهها نشان میدهند که خودِ «موقعیت فرد در جمع» به قدری آسیبزننده است که میتواند رفتار انسانهای معمولی را تخریب کرده و از آنها موجودات دیگری بسازد.
آزمایش فوق انقلابی در آزمایشهای روانی بود که جهان قرن بیستم را در شک و حیرت فرو برد. دکتر زیمباردو که خودش هم در جریان آزمایش ناخواسته به شدت سادیسمی عمل کرده بود در یکی از مصاحبههایش گفت «اکثر ما در موقعیت مشابه هستیم، ما در زندگی نقش زندانبان را برای یک عده و زندانی را برای دیگران بازی میکنیم و کاملاً به آن خو کردهایم.»
در سال ۲۰۰۱ فیلمی بر اساس هیمن آزمایش توسط اولیور هیرشبیگل به زبان آلمانی ساخته شده استُ بازسازی هالیوودی آن در سال ۲۰۱۰ با بازی بسیار درخشان آدرین برودی و فارست ویتاکر ساخته شد.
مقالات دانشگاه استنفورد در این مورد:
************
lازمایش معروفیست متن کامل با جزییاتش را خوانده ام در این ازمایش هم زندانیان هم نگهبانان از خود رفتار سادیسمی نشان دادند و علت توقف ازمایش هم همین بود. ازمایش های جالبی دربارهی زندانیانم انجام گفت مثلا زمانی دریکی از زندان های امریکا روزی یک خبر بد به زندانیان میدادند و. به زندانیانی که یکدیگر را میفروختند سیگار پاداش میدادند که باعث افزایش وحشتناک امار خود کشی و مرگ و میر بی دلیل بین زندانیان شد. حقیقتا مانند زندگی روز مره است.
از آن پست هاست که آدم را به فکر فرو می برد. ممنون. [گل]
حدس میزنم پست بعدیتون درباره ی شهریار نمیدونم حالا باید منتظر بود و دید.
[گل]
مشخصا باریتعالی، بعد از دیدن نتایج این آزمایشها، تصمیم گرفت که به آدمیزاد، شاخ مرحمت نکنه. گرچه بعضی ها واقعا مستحق شاخداری بودن و به درستی ازش استفاده میکردند (مثل خود بنده).